ده کوچکی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 18هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه، سر راه مالرو جیرفت - ساردوئیه. دارای 8 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 18هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه، سر راه مالرو جیرفت - ساردوئیه. دارای 8 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 31 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه، سر راه مالرو ساردوئیه - دارزین. دارای 21 تن سکنه. مزرعۀ حیدرآباد جزء این ده است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 31 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه، سر راه مالرو ساردوئیه - دارزین. دارای 21 تن سکنه. مزرعۀ حیدرآباد جزء این ده است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت که در یک هزارگزی شمال ساردوئیه و یک هزارگزی شمال راه فرعی ساردوئیه به راین واقع است و 10 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت که در یک هزارگزی شمال ساردوئیه و یک هزارگزی شمال راه فرعی ساردوئیه به راین واقع است و 10 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی جزء دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز. 30هزارگزی جنوب باختر سراسکند و 3 هزارگزی شوسۀ تبریز - میانه. کوهستانی، معتدل. سکنۀ آن 178تن، شیعه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی جزء دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز. 30هزارگزی جنوب باختر سراسکند و 3 هزارگزی شوسۀ تبریز - میانه. کوهستانی، معتدل. سکنۀ آن 178تن، شیعه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از دهستان حتکن بخش زرند شهرستان کرمان در 28هزارگزی شمال خاوری زرند و 12هزارگزی خاور راه مالرو زرند - راور. کوهستانی، سردسیر. دارای 342 تن سکنه است. آب آن از قنات است. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت، صنایع دستی قالی بافی با نقشه است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی از دهستان حتکن بخش زرند شهرستان کرمان در 28هزارگزی شمال خاوری زرند و 12هزارگزی خاور راه مالرو زرند - راور. کوهستانی، سردسیر. دارای 342 تن سکنه است. آب آن از قنات است. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت، صنایع دستی قالی بافی با نقشه است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان در 67هزارگزی باختر راه فرعی کوهبنان بکرمان. دارای 30 تن سکنه است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8) ، بابا گفتن کودک. (ناظم الاطباء) : بأباء الصبی، گفت کودک بابا، و بأبأه، و بابابه. (منتهی الارب) ، گفتن به کسی، پدرم فدای تو باد. بابی انت و امی گفتن. (ناظم الاطباء)
ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان در 67هزارگزی باختر راه فرعی کوهبنان بکرمان. دارای 30 تن سکنه است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8) ، بابا گفتن کودک. (ناظم الاطباء) : بأباء الصبی، گفت کودک بابا، و بأبأه، و بابابه. (منتهی الارب) ، گفتن به کسی، پدرم فدای تو باد. بابی انت و امی گفتن. (ناظم الاطباء)
ده کوچکی است از دهستان گروه بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 18هزارگزی شمال ساردوئیه، 15هزارگزی باختر راه مالرو ساردوئیه - راین. دارای 25 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان گروه بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 18هزارگزی شمال ساردوئیه، 15هزارگزی باختر راه مالرو ساردوئیه - راین. دارای 25 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
تنگه ایست بین آسیا و آمریکای شمالی که اقیانوس کبیر را به اقیانوس منجمد شمالی می پیوندد. این باب در 1728 میلادی توسط دریانورد دانمارکی ویتوس برنگ (1680- 1741 میلادی) کشف شد
تنگه ایست بین آسیا و آمریکای شمالی که اقیانوس کبیر را به اقیانوس منجمد شمالی می پیوندد. این باب در 1728 میلادی توسط دریانورد دانمارکی ویتوس برنگ (1680- 1741 میلادی) کشف شد
بادی مانند سموم که بعض میوه ها را تباه کند: خیارها را باد گرم زد. بادی حار که صیفی را تباه کند. هوف (ه/ هو) . سهام. باد سموم. حرور. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) : بارح، باد گرم تابستان. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). مذبله، باد گرم پژمرده کننده گیاه. (منتهی الارب). رجوع به بادزدگی و باد زدن شود، در اصطلاح سالکان، عبارت ازنفس روحانی است، زیرا که روح طرف راست است و در شرح مخزن میگوید باد بهار اوست. (آنندراج) : باد یمانی بسهیل نسیم ساخته کیمخت زمین را ادیم. نظامی. سنگ و گل را کند از یمن نظر لعل و عقیق هرکه قدر نفس باد یمانی دانست. حافظ. و رجوع به باد شود
بادی مانند سموم که بعض میوه ها را تباه کند: خیارها را باد گرم زد. بادی حار که صیفی را تباه کند. هوف (هََ/ هو) . سَهام. باد سَموم. حَرور. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) : بارِح، باد گرم تابستان. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). مُذْبِله، باد گرم پژمرده کننده گیاه. (منتهی الارب). رجوع به بادزدگی و باد زدن شود، در اصطلاح سالکان، عبارت ازنفس روحانی است، زیرا که روح طرف راست است و در شرح مخزن میگوید باد بهار اوست. (آنندراج) : باد یمانی بسهیل نسیم ساخته کیمخت زمین را ادیم. نظامی. سنگ و گل را کند از یمن نظر لعل و عقیق هرکه قدر نفس باد یمانی دانست. حافظ. و رجوع به باد شود